داستان اموزنده

داستان خواندنی,داستان های خواندنی,داستان کوتاه,داستان های کوتاه,داستان های آموزنده,داستان اموزنده,داستان های جالب,داستان های طنز,داستان پند آموز,وصیت نامه مرد خسیس,داستان وصیت نامه مرد خسیس,داستان مرد خسیس,

داستان خواندنی,داستان های خواندنی,داستان کوتاه,داستان های کوتاه,داستان های آموزنده,داستان اموزنده,داستان های جالب,داستان های طنز,داستان پند آموز,وصیت نامه مرد خسیس,داستان وصیت نامه مرد خسیس,داستان مرد

نقشه سایت

خانه
خوراک

عنوان محصول

توضیحات محصول
قیمت : ---- تومان

عنوان محصول

توضیحات محصول
قیمت : ---- تومان

موضوعات

امکانات جانبی

آمار

تبلیغات

داستان آموزنده کلاس فلسفه

داستان آموزنده کلاس فلسفه

داستان آموزنده کلاس فلسفه

پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان

خود روی میز گذاشت وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته

برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد

سپس  از شاگردان خود پرسید که ، آیا این ظرف پر است ؟ و همه دانشجویان موافقت کردند

 

برای خواندن ادامه داستان آموزنده کلاس فلسفه به ادامه مطلب بروید

داستان کوتاه آموزنده دوست خوب

داستان کوتاه آموزنده دوست خوب

داستان کوتاه آموزنده دوست خوب

دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد.

دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت:

(امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد)

 

برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید

داستان های کوتاه و آموزنده 93

داستان های کوتاه و آموزنده 93

داستان های کوتاه و آموزنده 93

داستان جالب “خلبانان نابینا”


دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد .

زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.

 

 

برای خواندن ادامه متن به ادامه مطلب بروید

وصیت نامه مرد خسیس !

وصیت نامه مرد خسیس ! 

وصیت نامه مرد خسیس !

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد.

برای خواندن ادامه داستان وصیت نامه مرد خسیس به ادامه مطلب بروید

ورود کاربران


» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد